پیشینۀ نوآوری در جوامع مختلف بشری به قرنها قبل باز میگردد. جایی که انسان همواره درگیر ایدهها، محصولها و روشهای جدید برای پاسخگویی به نیازهای فردی و اجتماعی خود بوده است. شومپیتر در سال 1950 مدعی شده بود که سازمانها برای تجدید ارزش داراییهایشان باید دست به نوآوری بزنند. با این حال، در دهههای اخیر به دلیل پیچیدگی روابط، جهانیشدن و رقابت روزافزون و بدون بازگشت در عرصههای اقتصادی، نوآوری از دیدگاه اقتصاددانان و سیاستگذاران، ارزش ویژهای پیدا کرده و به عنوان عامل کلیدی تولید ثروت، توسعۀ اقتصادی، خلق ارزش و مزیت رقابتی پایدار، عامل حیاتی زندهماندن و رشد شرکتها و نیز پاسخگویی به بخشی از چالشهای اجتماعی شناخته شده است. به بیان دیگر آنچه به نوآوری ارزش و اهمیت خاص بخشیده، توان آن در سرعتبخشی به توسعه اقتصادی و اجتماعی است.
در ادبیات دانشگاهی، رویکردهای مختلفی به تعریف مفهوم نوآوری وجود دارد. راجرز که یکی از شناختهشدهترین متخصصان نظریه نوآوری است، نوآوری را به عنوان “یک ایده، عمل، یا شیءای که به وسیلۀ یک فرد یا دیگر واحد پذیرش، نو و جدید ادراک میشود” تعریف میکند. این نظر مبتنی بر دیدگاه فردی است.
تامپسون نیز که جزء اولین تعریفکنندگان نوآوری میباشد نوآوری را تولید، پذیرش و اجرای ایدهها، فرآیندها، محصولات یا خدمات جدید تعریف میکند. در طرف دیگر برخی نویسندگان، نوآوری را کاربرد عملی و تجاریسازی ایدهها یا اختراعات جدید تعریف میکنند.
کارایانیس، گونزالس و وتر دستهبندی مفاهیم نوآوری بر حسب چهار بعد را زیر پیشنهاد میکنند:
1- فرآیند نوآوری (شیوههایی که یک نوآوری توسعه مییابد، منتشر شده و پذیرش میشود)؛
2- محتوای نوآوری (ماهیت فنی یا اجتماعی)؛
3- زمینه نوآوری (محیطی که نوآوری در آن ظهور کرده و توسعه مییابد)؛
4- تأثیر نوآوری (تغییر اجتماعی یا فنی ناشی از نوآوری).
امّا نوآوری چیست؟ یک ایدۀ جدید است؟ یک فرآیند جدید است؟ نوآوری بوسیلۀ این معادله بیان میشود: مفهوم نظری+ اختراع فنی+ بهرهبرداری تجاری. مفهوم به ایدۀ جدید اشاره دارد، اختراع همان مصنوع جدید(که عمدتاً محصول یا فرآیند میباشد) است و بهرهبرداری نیز کامل کردن فرآیند مذکور از طریق تجاریسازی است. به بیان سادهتر، نوآوری به عنوان “ایدههای جدید که کار میکنند” تعریف شده است.
نوآوری گونههای مختلفی دارد. به عنوان مثال شومپیتر، پنج نوع نوآوری را مطرح میکند: نوآوری در محصول، فرآیند، سازمان، بازار و منابع. با این حال در بیشتر مطالعات نوآوری به دو گونه اول، که به نوآوری فناورانه نیز شهرت دارند، توجه بیشتری شده و تمایز آنها به دقّت مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. شاید دلیل آن تأثیر فراوان و متفاوتِ اجتماعی و اقتصادی این دو نوع نوآوری باشد. به عنوان مثال گفته میشود که نوآوری محصول تأثیر واضح و مثبتی بر رشد درآمد و اشتغال داشته، در حالی که نوآوری فرآیند به دلیل ماهیت آن که باعث کاهش قیمت میشود، تأثیر مبهمتری دارد و بیشتر با بهبود بهرهوری است که بر توسعۀ اقتصادی اثر میگذارد. امّا با مطرح شدن بحث توسعه که صرفاً محدود به نوآوریهای فنّی نیست و نیز درهمتنیدگی مجموعه عواملی که به پدید آمدن یک نوآوری منجر میشود، تفاوت قابل توجهی از درک امروزی از مفهوم نوآوری با آنچه مد نظر شومپیتر بوده، بوجود آمده و در جوامع علمی سیاستگذاری نیز خصوصاً در اروپا، مفهوم نوآوری در حال گسترش و فاصله گرفتن از مفهوم علوم و فناوری است. به بیان دیگر اگر چه پیش از این نیز جنبههای غیر اقتصادی نوآوری توسط شومپیتر تأکید شده بود امّا واقعیت این است که پارادایم نوآوری در حال تحول بوده و میتوان تغییر در ماهیت و طبیعت نوآوری را مشاهده کرد. به عبارت دیگر در دهههای اخیر، نوآوری تنها محدود به نوآوریهای فناورانه نیست.
در ادبیات اقتصاد توسعه، تمایزی میان رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی بیان شده است. رشد اقتصادی بار معنایی گسترشهای کمّی در متغیرهای اقتصادی، به ویژه درآمد کل و درآمد ملّی سرانه را به همراه دارد که با معیارهایی چون محصول ناخالص ملّی (GNP) و محصول خالص ملّی (NNP) سنجیده میشود. بنابراین، تحلیل رشد اقتصادی اساساً با اندازهگیری رشد در متغیرهای اقتصادی و شناخت روابط بنیادین آنها، مانند رابطه متقابل میزان رشد درآمد ملّی و سرعت تشکیل سرمایه، سروکار دارد. از طرف دیگر، توسعه اقتصادی اغلب به عنوان فراگردی در نظر گرفته میشود که شامل نه تنها گسترش های کمّی است، بلکه تغییرات در عوامل غیرکمّی مانند نهادها، سازمانها و فرهنگ که اقتصادها تحت آنها عمل میکنند را هم دربر میگیرد. در این صورت، علاوه بر تجزیه و تحلیل رشد اقتصادی، بررسی توسعۀ اقتصادی باید پژوهش دربارۀ تأثیرات عوامل نهادین و فرهنگی بر رشد اقتصادی و همچنین آثار رشد اقتصادی بر آن عوامل را شامل شود. بر این اساس جهت دستیابی به اقتصادی توسعهیافته، نه تنها به نوآوریهای فناورانه برای رشد اقتصادی نیاز است بلکه برای دستیابی به توسعه اقتصادی به بهبود عوامل نهادین، فرهنگی و سازمانی نیز که موجبات عملکرد بهتر یک اقتصاد را فراهم میآورند احساس نیاز میشود که به این گونه نوآوریها، نوآوریهای اجتماعی میگویند.
نوآوری اجتماعی از نگاه اقتصاددانان به عنوان محرک اقتصاد کلان معرفی شده است. همچنین جامعهشناسان نیز نسبت به اهمیت نوآوری اجتماعی در پیشرفت اجتماعی اتفاق نظر دارند. به این ترتیب علاقه به نوآوری اجتماعی در بین سیاستگذاران، محققان و مؤسسات علمی در سراسر جهان در حال افزایش است. به طوری که سازمانهای بینالمللی و مؤسسات و بنیادها در امر توسعه نوآوری اجتماعی درگیر شده و پروژههای متعددی را در کشورهای گوناگون انجام دادهاند. در استراتژی 2020 اروپا نیز نوآوری اجتماعی نقش مهمی ایفا خواهد کرد، به گونهای که خلاقیت و نوآوری به شکل عمومی و نوآوری اجتماعی به شکلی خاص فاکتورهای اساسی برای تقویت رشد پایدار، امنکردن کارها و افزایش قابلیتهای رقابتی خواهند بود. این موضوع بیانگر آن است که جامعه علمی، سیاستمداران و مدیران اجرایی، نوآوری اجتماعی را به عنوان پارادایمی جدید در عصر حاضر برای پاسخ به نیازهای اجتماعی پذیرفتهاند.
در مجموع میتوان گفت هرچند که انواع مختلفی از نوآوریها شامل فناورانه، اقتصادی، کسبوکار و نظایر آن وجود دارند که عامل مؤثری در پاسخ به نیازها و به وجود آوردن رفاه انسانها میباشند، با این حال بسیاری از نیازها نیز وجود دارند که برآورده نشدهاند. از دیدگاه صاحبنظران مختلف، یکی از راهکارهای برآورده کردن نیازها، نوآوری پویا در همه عرصهها با نام نوآوری اجتماعی است. برخلاف نوآوریهای فناورانه که در بنگاهها صورت میگیرند نوآوریهای اجتماعی در جامعه و یا نهادهای اجتماعی رخ میدهند. البته نوآوریها یا فناوریهای اجتماعی میتوانند بر رفتارهای اجتماعی و از جمله نوآوریهای بنگاهی نیز تأثیرگذار باشند.
نظرات (۰)