تایتل قالب
تلاشی در راستای رشد اقتصادی نوآوری محور با رویکرد خط مشی گذاری نوآوری


تعریف

اقتصاد نوآوری یک تئوری اقتصادی در حال رشد است که بر کارآفرینی و نوآوری تأکید دارد. اقتصاد نوآوری بر دو اصل اساسی استوار است: یکی اینکه هدف اصلی سیاست اقتصادی باید تحریک بهره‌­وری بیشتر از طریق نوآوری بیشتر باشد و اصل دیگر این که بازارها همیشه با تکیه بر منابع ورودی و سیگنال‌های قیمت، در تحریک بهره‌وری بیشتر، و در نتیجه رشد اقتصادی مؤثر نخواهند بود.

اقتصاد نوآوری در تضاد با دو دکترین سنتی اقتصاد یعنی اقتصاد نئوکلاسیک و اقتصاد کینزی قرار دارد.

ریشه­‌های تاریخی

جوزف شومپیتر یکی از اولین و مهم­ترین محققانی‌­ست که به شدت به مسئله نوآوری در اقتصاد پرداخته است. بر خلاف مینارد کینز دانشمند هم­‌عصرش، شومپیتر ادعا کرد که نهادهای در حال رشد، کارآفرینان و تغییرات فناورانه در قلب رشد اقتصادی، نه نیروهای مستقل که تا حد زیادی تحت تأثیر خط­‌مشی نیستند، قرار دارند. او استدلال کرد که سرمایه­‌داری تنها به عنوان فرآیند تطوری نوآوری مداوم و "تخریب خلاق" می­‌تواند فهم شود.

اقتصاد نوآوری تنها در 15 سال گذشته که نظریه و سرگذشت رشد اقتصادی متمرکز بر نوآوری(که بر مبنای ایده­‌های شومپیتر شکل گرفته) بوده، ظاهر شده است. اقتصاد نوآوری تلاش کرد تا به مشکل اساسی در پازل رشد بهره­‌وری کل عوامل پاسخ دهد. رشد مستمر خروجی­ نمی­‌تواند تنها با افزایش ورودی در فرآیند تولید(همانطور که در صنعتی‌­شدن فهم می­‌شود) توضیح داده شود. از این رو، اقتصاد نوآوری متمرکز بر تئوری خلاقیت اقتصادی(که بر تئوری بنگاه و تصمیم­گیری سازمانی اثرگذار است) می­‌باشد. ما بین اقتصاد هترودوکس که بر شکنندگی فروض متعارف تأکید می­‌کند و اقتصاد اُرتُدوکس که شکنندگی چنین مفروضاتی را نادیده می‌­گیرد، اقتصاد نوآوری به دنبال اتصال این دو آموزه می‌­باشد.

در واقع، در دهۀ گذشته یک نظریه و روایت جدید از رشد اقتصادی متمرکز بر نوآوری ظهور کرده است. اقتصاد نوآوری حاصل دسترنج دیگر مکاتب فکری اقتصاد از جمله اقتصاد نهادی جدید، نظریه رشد جدید، نظریه رشد درون­‌زا، اقتصاد تطوری، اقتصاد نئوشومپیتری نیز می‌­باشد. اقتصاد نوآوری یک چارچوب اقتصادی که توضیح‌­دهنده و کمک‌­کنندۀ رشد در اقتصاد دانشی امروز می‌باشد ارائه می‌­کند.

رهبران نظریه­‌پرداز اقتصاد نوآوری شامل اقتصاددانان رسمی، و همچنین نظریه‌­پردازان مدیریت، متخصصان خط­‌مشی فناوری و دیگران می­‌باشند.

نظریه

اقتصاد نوآوری معتقد است آن چه که رشد اقتصادی در اقتصاد دانش­‌بنیان امروز را تحریک می‌­­کند انباشت سرمایه نیست(متخصصان نئوکلاسیک معتقد بودند که انباشت سرمایه موجب رشد اقتصادی می‌شود)، بلکه ظرفیت نوآورانه تحریک شده بوسیلۀ دانش مناسب و اثرات جانبی فناورانه می­‌باشد. رشد اقتصادی در اقتصاد نوآوری محصول نهایی دانش(ضمنی در برابر کدگزاری‌شده)؛ رژیم‌­ها و خط‌­مشی‌­هایی که کارآفرینی و نوآوری را مجاز می‌­شمارند(به عنوان مثال، هزینه‌­های تحقیق‌و‌توسعه، پروانه‌­ها و مجوزها)؛ سرریز فناورانه و اثرات جانبی بین بنگاه­‌های همکار؛ و سیستم­‌های نوآوری که محیط‌­های نوآورانه خلق می­‌کنند(یعنی خوشه­‌ها) است.

در سال 1970، میلتون فریدمنِ اقتصاددان در نیویورک تایمز گفت که تنها هدف کسب‌­‌و‌­کار افزایش سود برای سهامداران می‌­باشد و شرکت­‌هایی که مأموریت­‌های دیگر را دنبال کنند، رقابت‌­پذیری کمتری خواهند داشت که نتیجه این امر کاهش سود صاحبان، کارمندان و جامعه می‌­باشد. با این حال در طول چندین دهۀ گذشته داده‌­ها نشان می‌­دهند هنگامی که سود مهم باشد، بنگاه‌های خوب با آوردن نوآوری به بازار، عرضه بیشتری می­‌کنند. این امر باعث رشد اقتصادی، افزایش اشتغال و دیگر مزایا برای جامعه می‌­شود. پروفسور دیوید اهلستروم استاد مدرسه کسب‌­و‌­کار ادعا می‌­کند: "هدف اصلی کسب­‌و‌­کار توسعۀ کالاها و خدمات جدید و نوآورانه است که همگام با افزایش رشد اقتصادی به جامعه نیز سود می‌­رساند".

بر خلاف اقتصاد نئوکلاسیک، اقتصاد نوآوری دیدگاه­‌های متفاوتی در مورد تمرکز اصلی، دلایل رشد اقتصادی و فروض زمینه بین بازیگران اقتصاد ارائه می­‌دهد:

مکتب اقتصادی

تمرکز

رشد

زمینه

نئوکلاسیک سیگنال­‌های قیمت بازار در استفاده از منابع کمیاب تجمع عامل تولید(سرمایه، نیروی کار) افراد و بنگاه­‌ها در خلاء رفتار می­‌کنند
نوآوری ظرفیت نوآورانه برای خلق فرآیندها، محصولات و مدل­‌های کسب‌­و­کار مؤثرتر دانش/ فناوری(تحقیق­‌و‌­توسعه، حق امتیاز) مؤسسات تحقیقاتی، دولت، جامعه

علی‌­رغم تفاوت در دو مکتب اقتصادی، هر دو دیدگاه مبتنی بر یک فرض مرکزی مشابه می‌­باشند: مبنای رشد اقتصادی بهینه‌سازی استفاده از عوامل است و اندازه­‌گیری موفقیت این است که چطور بهره‌­وری عامل، بهینه می‌­شود.

شواهد

شواهد تجربی در سراسر جهان نشان از ارتباط مثبت میان نوآوری فناورانه و عملکرد اقتصادی دارند. تحریک بنگاه‌­های زیست‌فناوری در آلمان به علت یارانه­‌های تحقیق­‌و­توسعه، شرکای شبکه و فاصله شناختی نزدیک از شرکای همکار در یک خوشه بود. این عوامل عملکرد ثبت اختراع در صنعت زیست­‌فناوری را افزایش داد. علاوه بر این، ظرفیت نوآوری بخش عمده‌­ای از رشد تولید ناخالص داخلی در هند و چین بین سال­‌های 2004-1981 به ویژه در دهۀ 1990 را توضیح می­‌دهد. توسعۀ نظام ملی نوآوری آنها از طریق سرمایه­‌گذاری سنگین در هزینه­‌های تحقیق­‌و‌­توسعه و پرسنل، ثبت اختراعات، و صادرات تکنولوژی بالا/ خدمات، ظرفیت نوآوری آنها را تقویت کرد. با پیوند بخش علم با بخش کسب‌­و­کار، ایجاد انگیزه برای فعالیت‌های نوآورانه، متعادل‌سازی واردات فناوری و تلاش تحقیق‌و‌توسعه بومی، هر دو کشور در دهه‌های اخیر رشد اقتصادی سریعی را تجربه کردند. همچنین شورای روابط خارجی اظهار داشت که از اواخر دهه 1970، ایالات متحده آمریکا از طریق تلاش باپشتکار خود برای تغییر فناورانه، سهم نامتناسبی از ثروت جهان را به دست آورد، و نشان داد که نوآوری فناورانه کاتالیزور اصلی عملکرد اقتصادی پایدار است. به طور خلاصه شواهد نشان می‌دهند که نوآوری به رشد اقتصادی پایدار و افزایش درآمد سرانه کمک می‌کند.

با این حال، برخی از مطالعات تجربی که رابطه نوآوری-عملکرد را بررسی می‌کنند منجر به نتایج متفاوتی می‌شود و نشان می‌دهد که این رابطه بسیار پیچیده‌تر و ظریف‌تر از آن چیزی است که معمولاً تصور می‌شود. به طور خاص، به نظر می‌رسد که ارتباط میان نوآور بودن و عملکرد به لحاظ شدت و اهمیت در میان زمینه‌های تجربی، شرایط محیطی و ابعاد مفهومی تفاوت دارد.

جغرافیا

در حالی که نوآوری مهم است، امّا همانند منابع طبیعی یا پرورش طبیعی به صورت اتفاقی رخ نمی‌دهد بلکه نتیجه تلاش عمدی و هماهنگ بازارها، نهادها، سیاست‌گذاران، و استفاده موثر از فضای جغرافیایی می‌باشد. در بازسازی اقتصادی جهانی، مکان در ایجاد مزیت رقابتی به یک عنصر کلیدی تبدیل شده است زیرا مناطق برای تحریک نوآوری روی دارایی‌های منحصر به فرد خود تمرکز می‌کنند(مانند فناوری اطلاعات در سیلیکون ولی، رسانه دیجیتال در سئول، کره جنوبی). حتی بیشتر، اقتصادهای شهری پررونق که خوشه‌های متعددی را پروش می‌دهند(مانند توکیو، شیکاگو، لندن) اساساً از طریق مخازن سرمایه انسانی، نوآوری، جایگاه کیفی و زیرساخت­‌هایشان به اقتصادهای ملی سوخت رسانی می‌کنند.

شهرها به عنوان محرکان نوآوری تبدیل به "فضاهای نوآورانه" و "مهد خلاقیت" می‌شوند. آنها از طریق طرف عرضه به سیستم نوآوری تبدیل می‌شوند: سرمایه و نیروی کار آماده، در دسترس، فراوان؛ زیرساخت‌های خوب برای فعالیت‌های تولیدی؛ و ساختارهای تولیدی متنوع که باعث ایجاد سینرژی و در نتیجه نوآوری می‌شوند. علاوه بر این آنها با توجه به طرف تقاضا نیز رشد می‌کنند: جمعیت متنوع مشاغل، ایده‌ها، مهارت‌های مختلف؛ سطح بالا و متمایز تقاضای مصرف‌کننده؛ و بازآفرینی پایدار نظم شهری به خصوص زیرساخت خیابان‌ها، سیستم‌های آب، انرژی، و حمل‌و‌نقل.


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

محمدعلی صادقی کیا